کد مطلب:29211 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:121

معاویة بن یزید بن معاویه












.

3985. حیاة الحیوان الكبری[2] - پس از یادكردِ جریان خلافت یزید بن معاویة بن ابی سفیان -:پس از او پسرش معاویه به قدرت رسید. او بهتر از پدرش بود و دارای خِرد و دین بود. در روز مرگ پدرش با وی بیعت شد و چهل روز خلیفه شد و گفته شده كه پنج ماه و چند روز خلیفه بود و خودش را از خلافت، خلع كرد.

تعداد زیادی یادآور شده اند كه معاویة بن یزید، هنگامی كه خودش را خلع كرد، بر منبر رفت و مدّتی طولانی [ ساكت] روی منبر نشست و آن گاه به حمد و ثنای الهی پرداخت و در حمد و ثنا، سنگِ تمام گذاشت و آن گاه به بهترین وجه، از پیامبرصلی الله علیه وآله یاد كرد و گفت:ای مردم! من علاقه ای به ریاست بر شما ندارم، به خاطر بیزاری فراوانی كه از شما دارم، و می دانم شما هم از ما بیزارید؛ چون ما گرفتار شما شدیم و شما هم گرفتار ما شده اید.

پدر بزرگ من، معاویه، در حكومت، با كسی كه از او و دیگران به خاطر خویشی با پیامبر خدا و بزرگی فضل و سابقه اش، به حكومتْ سزاوارتر بود، جنگید؛ با كسی آن كه با ارزش ترین مهاجران بود؛ دلیرترینِ آنان، داناترینِ آنان، اوّلینشان در ایمان آوردن، شریف ترینِ آنان، پیش ترین آنان در مصاحبت، پسر عموی پیامبر خدا و داماد و برادر او بود و [ پیامبرصلی الله علیه وآله] دخترش فاطمه را به ازدواج او درآورد و با گزینش او برای دخترش، او را شوهر دخترش قرار داد و با گزینش دخترش برای او، او را همسر وی قرار داد. پدر نوه هایش، سروران جوانان بهشت:برترینِ این امّت و دستْ پرورده های پیامبر خدا، پسران فاطمه بتول، از شجره پاك، پاكیزه و منزّه.

جدّ من نسبت به او مرتكب شد، آنچه را كه می دانید و شما هم همراه او چیزی را مرتكب شدید كه نسبت به آن، نا آگاه نیستید تا آن كه كارها به نفع پدر بزرگم سامان گرفت. هنگامی كه سرنوشت حتمی به سراغش آمد و چنگال مرگ، او را هلاك ساخت، به گروِ رفتارش اسیر شد، در گورش تنها ماند و آنچه را كه پیش فرستاده بود، فرا رویش دید و آنچه را مرتكب شده بود و تعدّی كرده بود، دید.

آن گاه، خلافت به پدرم، یزید، منتقل شد و ریاست بر شما را به خاطر علاقه اش به آن به دست گرفت و پدرم یزید، به خاطر بدرفتاری و زیاده روی، شایسته خلافت بر امّت محمد صلی الله علیه وآله نبود. طبق هوای نفس خود عمل كرد و اشتباهاتش را نیكو شمرد و كرد، آنچه كرد، از جسارت در مقابل خدا و ستمش بر آن دسته از فرزندان پیامبر خدا كه حرمتشان را شكسته بود.

از این رو، روزگارش كوتاه شد و اثرش از بین رفت، و هم بستر كارهایش و هم نشین گورش شد؛ گرفتار اشتباهاتش گشت و گناهان و پیامدهایش باقی مانْد، و به آنچه كه پیش داشته بود، دست یافت و پشیمان شد، زمانی كه پشیمانی سودی نداشت و ما را به جای حزن بر او به حزن از او گرفتار ساخت.

ای كاش می دانستم [ كه در آن جهان] چه گفت و چه چیزی به وی گفته شد! آیا به خاطر كارهای بدش مجازات شد و به خاطر رفتارش عقاب دید؟ من چنین گمان می كنم.

آن گاه، اشك، گلوگیرش شد و مدّتی گریست و مویه اش بلند شد و سپس گفت:و من، سومینِ این قوم شدم و كسانی كه بر من خشم دارند، بیشتر از كسانی اند كه از من خشنودند و من نمی توانم گناهان شما را به دوش بكشم و خداوند جلیل، نبیند كه من، گناهان شما را به گردن گرفته ام و با پیامد كارهای شما او را ملاقات كنم. اختیار حكومتتان با خودتان! آن را بگیرید و هر كس را كه می خواهید بر شما حكومت كند، به حكومت برسانید. من بیعت خود را از گردن شما برداشتم....

سوگند به خدا، اگر خلافتْ، سودی داشت، پدرم گرفتار زیان و گناه آن شد، و اگر بد بود، به همان مقدار كه به او رسید، بس است.

آن گاه از منبر فرود آمد. نزدیكان و مادرش به وی وارد شدند و دیدند كه می گِرید. مادرش به او گفت:ای كاش تو لكّه حیض بودی و [ این] ماجرای تو را نمی شنیدم!

گفت:سوگند به خدا، من همین را دوست می داشتم، و افزود:وای بر من اگر خداوند به من رحم نكند!

بنی امیّه به معلم او (عمر مقصوص) گفتند:تو اینها را به او آموزش داده ای و اینها را به وی املا كردی و او را از خلافت، باز داشتی و دوستی علی و اولادش را برایش آراستی و او را بر نسبت دادن ظلم به ما وادار ساختی و بدعت ها را برای وی نیكو ساختی تا آن كه این سخنان را به زبان آورد و گفت، آنچه را كه گفت.

وی گفت:سوگند به خدا، من چنین نكردم؛ بلكه سرشت و طینت او بر دوستی علی بود.

این سخن را از او نپذیرفتند و وی را گرفتند و زنده به گور كردند تا مُرد.[3].

3986. تاریخ الیعقوبی:آن گاه، معاویة بن یزید بن معاویه كه مادرش امّ هاشم دختر ابی هاشم بن عتبة بن ربیعه بود، به مدّت چهل روز به پادشاهی رسید و گفته شده است به مدّت چهار ماه. وی دارای روشی نیكو بود. برای مردم سخنرانی كرد و گفت:

حمد و ثنا بر خداوند باد! ای مردم! شما گرفتار ما شدید و ما هم گرفتار شما شدیم. ما از ناخشنودی شما از ما و بدگویی بر ما نا آگاه نیستیم. همانا جدّم معاویة بن ابی سفیان، با كسی كه به خاطر نزدیكی با پیامبر خدا بر او سزاوارتر بود، در كارِ حكومت، درگیر شد؛ با كسی كه سزاوارتر از او در اسلام، پیشی گیرنده بر مسلمانان، اوّل مؤمنان، پسر عموی پیامبر خدای جهانیان، و پدرِ بازماندگانِ خاتم پیامبران بود.

رفتاری كه با شما كرد، می دانید، و آنچه كه شما با او كردید، برایتان نامعلوم نیست، تا آن كه مرگش فرا رسید و گرفتار اعمالش شد. آن گاه، پدرم زمام امور را به دست گرفت، در حالی كه اهل كارِ نیك نبود، طبق هوای نفسش عمل كرد، اشتباهاتش را نیكو شمرد و آرزوهایش بزرگ شد. پس آرزو او را به جای نهاد و مرگ، عمرش را كوتاه كرد. برخورداری اش كم و دورانش بُریده شد و به گور رفت و گرفتار گناهش و اسیر جُرم هایش شد.

آن گاه گریست و گفت:سخت ترین كار بر ما، آگاهی یافتن ما از بدی فرجام و زشتی جایگاهش است. عترت پیامبر صلی الله علیه وآله را كُشت و حرمت [ آنان] را شكست و كعبه را سوزاند. من كارهای شما را به عهده نمی گیرم و پیامد كارهایتان را به دوش نمی كشم. حكومتتان در اختیار خودتان! سوگند به خدا، اگر دنیا نفعی داشت، ما از آن بهره گرفتیم، و اگر شر بود، آل ابو سفیان، به مقدار كافی از آن برخوردار شده اند![4].









    1. معاویة بن یزید بن معاویة بن ابی سفیان، ابو لیلی، خلیفه. طبق وصیت پدرش با وی بیعت شد. او به گفته ذهبی جوانی متدیّن و بهتر از پدرش بود كه چهل روز حكومت را به دست گرفت. گفته شده كه سه ماه و همچنین گفته شده كه تنها بیست روز، حكومت را در دست داشت و در بیست و سه سالگی درگذشت؛ نیز گفته شده كه در بیست و یك سالگی و بعضی گفته اند كه هفده سال داشت و به هیچ كس برای خلافت، وصیّت نكرد (ر. ك:سیر أعلام النبلاء:46/139/4).
    2. معاویة بن یزید بن معاویة بن ابی سفیان، ابو لیلی، خلیفه. طبق وصیت پدرش با وی بیعت شد. او به گفته ذهبی جوانی متدیّن و بهتر از پدرش بود كه چهل روز حكومت را به دست گرفت. گفته شده كه سه ماه و همچنین گفته شده كه تنها بیست روز، حكومت را در دست داشت و در بیست و سه سالگی درگذشت؛ نیز گفته شده كه در بیست و یك سالگی و بعضی گفته اند كه هفده سال داشت و به هیچ كس برای خلافت، وصیّت نكرد (ر. ك:سیر أعلام النبلاء:46/139/4).
    3. حیاة الحیوان الكبری:57/1.
    4. تاریخ الیعقوبی:254/2.